برای دومین بار مرگ کسی را خواستم شده بود قبل از این به زانو افتادن کسی را بخوام ولی اینبار مرگ خواستم و خاک و ایستادن روی سنگی با اسم اون وقتی به روزهای اول بلاگ نگاه میکنم قشنگ میبینم چقدر تغییر کردم قشنگ میبینم چقدر عوض شدم باید بلند شد و ایستاده دست زد برای این همه گند که به روحم زدن تک به تک که انتخابم از صلح به جنگ برسد از عشق به نفرت عاقبت آنکه نباید شدم سرد ،تلخ، تند
صحنه پشت صحنه سال پشت سال و باز همان اتفاق سالهای قبل اینبار اشتباه از من بابت تکرار تجربه قبل باور دنیای دیگر و آدم دیگر و تغییر اشتباه بود همیشه قصه همان بود و درست گفت همانی که گفت یه قصه را هربار بخوانی تهش همانه که بوده اینبار فقط خشم باقی ماند و قبول
درباره این سایت